قرآن كريم بارزترين مصداق شجره طيبه موصوف آن ( 1 ) ميباشد كه ثمراتش را به مقتضاي هرزمان و مكان و هر ديدگاه بشري، نو به نوبه جانهاي تشنه اهداء مينمايد. كه اساساً پايا بودن اين معجزه منوط به پويا و نوين ماندن جلوه گريهاي اعجازين آن ميباشد.
ميدانيم در زماني بسر ميبريم كه طي فرايندي مستمر در قرون اخير اينك علمگرايي چهره نمادين آن گرديده است. اگرچه بخش اعظم اين علمگرايي و عقل محوري به مثابه حاكميت تجربيات مادي و درواقع حسگرايي است، اما در واقع و در پشتوانه هر گونه نيل به قوانين و روشهاي علمي، حاكميت عقل، آنهم نه فقط به معناي رايج آكادميك به عنوان وسيله تشخيص و نيل به اهداف و منافع مادي، بلكه به مثابه ديدگاه كلي و كل نگر، گريز ناپذير بوده است.
مجموعه ديدگاه حاكم بر جوامع دانشگاهي، در نگرش به هر پديده، طالب رهيافتي متناسب با روشهاي حاكم بر تحقيقات علمي علوم متداول ميباشد، به طوري كه عرضه موضوعات در وراي اين دايره، متافيزيك قلمداد شده و غالباً مهجور و متروك واگذارده ميشود.
قطعاً اين صرفاً يك ادعا نيست كه قرآن، مأديه و رحمت واسعه الهي براي همه آحاد بشريت، ( 2 ) در موارد متعدد و با محورهاي متنوعي دقيقاً با همين روشهاي تجربي و علمي متداول نيز مقام اعجازش را اقامه نموده است. به عنوان مثال، هماورد طلبي (تحدي) قرآن كريم، اساساً يك مبارزه علمي صرف است كه نه تنها آحاد بشر بلكه عقل و علم جمعي جن و انس را در طول تاريخ به چالش علمي فراخوانده است. ( 3 )
از سوي ديگر اين عظيم بي بديل، به اقتضاي نام « مبين» كه برخود نهاده، نبايستي مبهم باشد، بلكه بايد در اوج استحكام و تناسب عقلي و به اصطلاح خويش « غير ذي عوج» ( 4 ) بوده و لاجرم مراتب وسيعي از درك نجاتبخش آن بخودي خود ميسور انسانها باشد. بدين ترتيب كتابي كه خود روشنگر است نميتواند تاريك باشد و اين اتصاف در وحله اول بايستي طبعاً مشمول خود او بوده و بتواند مفسر خويش باشد.
با بررسي و مطالعه شيوه نسبتاً نوين تفسير موضوعي قرآن كريم درمييابيم كه اين رهيافت، منطبق بر خواستگاه دانشگاهي و روشهاي تحقيق علمي متداول، علاوه بر عرضه چهره روز آمد اعجاز قرآن، امكان ورود دانشپژوهان را به عرصه پر گهر آن و اعمال بررسي و در واقع علمي نسبت به آن را كاملاً فراهم ميسازد.
اگرچه مراتبي از اين شيوه عملاً و بطور خاص همواره مستفاد فقها و قرآنپژوهان در طي اعصار بوده، ولي انتظام، تعميمي و رسميت آن مرهون معدود دانشمندان و مفسرين گرانقدر دهههاي اخير بوده است.
تفسير الميزان، اثر جاويد مرحوم علامه سيد محمد حسين طباطبايي (ره)، اولين جلوه اين تعميمي بود كه تا حد زيادي مبتني بر تفسير «قرآن بالقرآن» و « آيه به آيه» بوده است. سپس متعلم مبرز آن مرحوم، حضرت آيت الله استاد عبدالله جوادي آملي در محال ارتقاء و پيبرد اين روش واقع گرديد و با ارائه رسمي و وسيع تفسير موضوعي به تبيين مباني و تكميل اين روش تفسير پرداخت. ( 5 ) پس در سالهاي بعد بطور كاملاً ارزشمند ( 6 ) نسبت به موضوعاتي نظير ولايت و كرامت ( 7 ) در قرآن به روش فوق، تفاسير جداگانهاي ارائه نمودند. همچنين در آثار قرآن پژوهان اهل سنت نيز تا آنجائيكه در شعاع اين تحقيق يافت شد طي دهه اخير تلاشهاي نويني معمول گرديده است. نمونه بارز آن، كتاب دانشمند مصري معاصر، شيخ محمد الغزالي است كه سال گذشته منتشر گرديد و ترجمه فارسي آن توسط دفتر نشر و فرهنگ اسلامي اخيراً انتشار يافته است. در مقايسه، به نظر ميرسد آثار استاد جوادي آملي به جهت وسعت و توجه به سطح كلان و فراسورهاي تفسير موضوعي، حائز مزيت ميباشد.
اساس اين شيوه بر استدلال منطقي مبتني بر استلزامات اتصاف قرآن به صفاتي نظير مبين، «غير ذي عوج» و... ميباشد، كه ضروري مينمايد لا اقل درك مراتبي از آن محتاج به غير نباشد. بلكه خود، لا اقل در مراتبي، مفسر خويش باشد. ساير روشهاي تفسير بسوي استفاده از روايات در تبيين معاني آيات گرايش دارند. هر چند در بسياري موارد نتيجه اين دو روش مؤيد يكديگر است اما مشكل اينجاست كه در بررسيهاي علمي با شيوههاي آكادميك، شيوه موضوعي به علت قابليت اثبات پذيري واجد مقبوليت و جذابيت افزونتري بوده، بويژه نسبت به نسل جديد و يا حتي محافل لائيك قابل طرح و دفاع ميباشد.
اين روش تأكيد مينمايد كه براي درك منظور و تعريف قرآن نسبت به موضوعات و مصاديق ( حتي يك نام)، نميتوان به اولين آيه يافت شده، و يا آيهاي خوشايند طالب، اكتفا نمود. بلكه فوق بايستي براساس يك نگرش كلان به موارد ذيربط آن موضوع در سرتاسر قرآن، به ابعاد تعريف مورد نظر كتاب عليم از آن دست يافت.
مثلاً اگر بخواهيم بدانيم آن كتاب حكيم در مورد حضرت مريم (س) چه فرموده است بايستي دهها آيه در سور مختلف كه به نوعي ذيربط با آن حضرت است را مورد بررسي قرار دهيم تا آنگاه بتوانيم به اين مرتبه از تفسير قرآن نسبت به ايشان دست يابيم.
بدين ترتيب به نظر ميرسد تفسير موضوعي علاوه بر سطح « خرد» اخيرالذكر، محتاج سطح « كلان» بررسي موضوعي نيز ميباشد. بدين معنا كه در اين سطح به درك گفتمان كلي قرآن ميپردازيم و با تسلط نسبي به علم ذيربط، بايستي فضاي كلي بيان قرآن كريم را با نگرش كلان به كليه آيات آن درك نمود. پس در سطح «خرد» آن چنان كه اشاره شد، گفتمان جزئي قرآن را در مورد پديده مورد نظر، در پرتو آن نگرش كلان، گردآوري و ادراك نمائيم. مثلاً در مورد عين مثال حضرت مريم (س) نيل به تفسير منوط به اشراف بر فضاي گفتمان نسبت به موارد ذيربط آن بويژه نگرش كلان قرآن به زن ميباشد.
براي استفاده بيشتر، در اين مجمل، طي دو بخش ذيل ابتدا برخي از ديگر مزيتهاي شيوه تفسير موضوعي به ترتيب ذيل احصاء ميگردد و سپس به نقاط ضعف و مخاطرات محتمل بر آن اشاره ميگردد.
عدم نيل به گفتمان مشترك ( 9 ) به نظر، از علل زير بنايي عدم اتصال دو فرد يا جمع انساني است و در مهد پيوند بين دانشگاه و حوزه علت ضعف توفيق را بايستي در اين مهم يافت.
در مرحله بالاتر از علل اساسي تنحيف بهره دهي دين به بشر نوين نيز انسداد ارتباط و تفاهم، بواسطه فقد گفتمان مشترك است. با بررسي تاريخ و سير تطور اديان نيز مشخص است از علل ظهور رسل نوين و فسخ اديان قديم، رسيدن يك دين به نقطه فقد گفتمان با نسلهاي متأخر بوده است. در واقع قبول اسلام به عنوان دين خاتم متضمن قبول توانايي برقراري مفاهمه و گفتگو با تمامي نسلهاي بشر تا ابد ميباشد. رمز منحصر بودن اسلام در اعجاز مكتوب و علمي نيز به نظر همين حقيقت است.
از علل مهجور ماندن حقيقت قرآن در عصر حاضر، پيچيده و فراعقلي نمودن درك مقاصد و آموزههاي آن و احساس منسدد بودن از لحاظ فقد رهيافت علمي، منطقي ساده و معتدل بسوي آن ميباشد، كه موجب ميشود در عرصه حيات فكري بشر معاجر طبعاً بسياري حتي از نزديك شدن به آن نيز اجتناب نمايند.
به نظر ميرسد تفسير موضوعي، رهيافتي شايسته اين مقام ختميت رسالت ميباشد و قابليت ايجاد گفتمان با بشر معاصر و ورود طبيعي و ناگزير دين به عرصه زندگي علمي و اجتماعي وي را به خوبي آماده ميسازد.
تنها با اين روش است كه ميتوان آنچه در مورد هر رشته علمي بيان نموده را گردآوري كرد و به جامعيت و اعجاز قرآن بدين معنا كه در مورد همه نيازهاي بشري و طبعاً نسبت به شاخههاي مختلف علمي اطلاعات اساسي اعجازين را در موجزترين شكل ارائه نموده است، جنبه عيني دارد.
به عنوان مثال راقم اين سطور با همين روش تفسير، حسب رشته تحصيلي ( علوم سياسي) تاكنون بيش از 250 آيه را گردآوري نموده است كه به مفاهيم نوين مطرح در اسلام سياسي و نظريههاي قرون 19 و 20 اشاره دارد، و بيانگر نظر و قضاوت قرآن در مورد هر يك ميباشد. مثلاً در مورد مباحث و نظريات پيرامون « نخبهگرايي» ( 0 1) و كم و كيف نقش نخبگان در ساختار قدرت، بيش از 32 آيه يافتهام.
آنچه توسط پروفسور كيشامور ( استاد دانشگاه تورنتو و خالق دائرة المعارف امبريولوژي) نسبت به جنين شناسي مطرح گرديد نمونه استفاده از روش تفسير و ترجمه موضوعي به مثابه رهيافت آكادميك به سوي قرآن ميباشد. چرا كه در آنجا نيز ابتدا و آنچه قرآن در مورد جنين انسان گفته بود گردآوري شد و سپس با استفاده از ديد كلان (تسلط بر علم و فن ترجمه و گفتمان خاص قرآن كريم و...)، آن اعجاز نوين در مورد «علق» پديدار گشت. ( 1 1)
اگرچه قرآن كتاب مشترك بين فرق اسلامي و مؤلفه اصلي و مستحكم وحدت آنان است، اما تفسيرهاي گوناگوني و مبتني بر تفاسير روايي فرق اسلامي، تفاسير به رأي، و به ويژه تفسير گزينشي با تكيه بر بخشي از تعريف قرآن نسبت به يك موضوع و اغماض يا غفلت از مابقي آن و...، متأسفانه بعضاً تفرق را محصول اين اسطوره وحدت نموده است. ويژگي بارز تفسير موضوعي استغناء نسبي آن از روايات، در بسياري از مراتب تبيين قرآن مبين، و طبعاً نيل به وحدت تفسيري و درك مشترك از آموزههاي آن خواهد بود. بدين ترتيب اگرچه بخشهايي از نهادهاي ديني و فرق اسلامي بالاخره تسليم اين روش نخواهند شد. لا اقل بخش روز افزوني از نسل نو انديش، دانشگاهي، عالمان ديني و افكار عمومي مسلمين به منطق قوي آن گرايش خواهند يافت، و با ترميم بسياري از اصول و مباني واگرايي نحلههاي مسلمانان، لا اقل در عرصه نظري ميزان دوري و نزديكي با موضع خواستگاه قرآن مشخص خواهد شد، و اشتياق هر يك بسوي آن جايگاه، همگرايي روز افزون مسلمين را در پي خواهد داشت.
ميدانيم به همان نسبت كه نظم و پيشرفت مادي و بعضاً معنوي جهان غير مسلمان و اصطلاحات غرب مرهون تكيه بر اصول رفتاري منطبق بر بخشي از آموزههاي قرآني است، عقب ماندگي علمي و فساد و بي نظمي جوامع مسلمين محصول عدم التزام عملي و حتي نظري آنان بر آموزههاي مترقي و متعالي آن كلام حياتبخش است - منطبق بر كلام مشهور متفكر فقيد اسلامي مرحوم سيد جمال الدين اسد آبادي كه فرمود در غرب اسلام ديدم و مسلمان نديدم و در كشورهاي اسلامي مسلمان ديدم ولي اسلام نديدم.
همچنين ميدانيم امروزه چرا دين به مثابه پوستين وارونه، بواسطه عمل آحاد و جوامع مسلمين و تحميل عرف، عادات، سليقهها، منفعتگراييها، جهالتها، خرافه گرائيها و.. بر آن، تأكيد بر ظواهر غير منعطف به جاي روح پوياي آن، كاهلي حوزههاي علم و عمل در اشراف به مقتضيات زمان و مكان، و خلاصه افراط و تفريطهاي نظري و عملي مسلمين، مظلومانه مكدر از تحميلات ما ميباشد. لذا ثمرات بي شمار آن مهجور مانده و به موضع دفاعي نسبتاً ضعيفي سوق يافته است.
تفسير موضوعي ضمن شفافسازي و ايجاد وحدت نظري، نسبت به مرتبهاي از آموزههاي قرآني، لا اقل در عرصه نظري از چهره دين، زنگار زدايي نموده، آن را پيراسته از اتهامات عملي و نظري ما ميسازد. و بويژه با بهرهگيري از امكانات بي سابقه عصر انفجار اطلاعات و ارتباطات، زمينه ساز نزول نوين آن بر كوير تشنه عصر جاهليت مدرن ميگردد.
بديهي است كه قرآن به تنهايي مستغني و قادر به دفاع ماهوي از خودش در مقابل معاندين و حتي شبهات مسلمين ميباشد و ما نيز فقط به منظور دفاع از اعتقادات حق خويش، بوسيله خود قرآن و با اين شيوه تفسير، ميتوانيم كارآمد ترين و روز آمدترين دفاع را از آن بعل آوريم.
بدون نگرش موضوعي و كلان به موضوعات مطروحه در قرآن، طبعاً در بسياري موارد آموزههاي كلام حق ناسازگار با منطق و عقل مينمايد. اين ناسازگاري چنانچه با عدم پاسخ مستند و مستدل بويژه به نسل تعليل طلب جديد استمرار يابد، به تضعيف روز افزون آن منجر خواهد شد. اين شيوه موجب ميشود هيچ كس نتواند با تكيه گزينشي بر بخشي از دادهها، آموزههاي آن را بي منطق جلوه دهد.
مثلاً در موضوع زن كه اتفاقاً در زمان حاكم و كيف تصوير قرآني ارائه شده از آن بسيار حساس و يقين كننده است، كافي است فقط بر يك جمله مثلاً «الرجال قرامون علي النساء» ( 2 1) تكيه نميكند ! اما، با روش موضوعي بايستي طي دو محور اقدام نمائيم؛ اولاً صدها آيه ذيربط با موضوع زن، با آنهمه تكريم و تأكيد بر امتيازات حقوقي و...، به طور همزمان بررسي شود و ثانياً با بررسي موارد مشابه به معني دقيق كلمات اين آيه به ويژه كلمه «قرامون» در گفتمان و فرهنگ قرآني و استدلالهايي كه بلافاصله پس از آن آمده ( و طبق قاعده فقهي فقها را در تعيين مصداق رهنمون ميشود) پرداخته شود. آنگاه مشخص ميگردد كه قرآن منزه از تفريطهاي قرون متقدم و افراطهاي نظري قرون متأخر ( چرا كه در عمل برخي ستمها و تفريطها تجديد شكل و تعميق يافته است) بر فراز قرون، واقع گرايانه ترين تعريف و آموزهها را دراين خصوص ارائه داده است.
بدين ترتيب گسترش اين روش تفسير دفاع را در دو بعد داخلي و خارجي مقدور و ميسور ميسازد؛ از سويي آنچنان كه به ويژه در محور هفتم تبيين ميشود منكران اصالت قرآن از جهتي وحي را منكوب و از سويي ديگر شبهات و ضعفهاي اعتقادي مسلمين را با ارائه اطلاعات دقيق و شفاف ترميم مينمايند.
مرحله استفتاء و تعيين نظر دين نسبت به مستحدثات جزئي رفتار فردي و جمعي بشر، خردترين مرحله جلوه عملي دين به نظر ميرسد، اما از آنجائيكه عموميترين چهره نمادين آن نيز ميباشد و عدم التزام عملي به آن عموماً به معناي انصراف از دين تلقي ميگردد، حفظ وجاهت و اصالت فتاوا ( حتي براي عوام) حائز نقش سرنوشتسازي در حضور فعال و زنده دين در عرصه حيات سياسي اجتماعي و فكري بشريت ميباشد.
از سوي ديگر اگرچه از ديد بسياري از مسلمانان مخفي باشد، ميدانيم عمدهترين مبناي فتاواي فقها و فقه، عملاً و نظراً، قرآن كريم ميباشد. به ويژه اينكه ساير مباني نيز در واقع به امداد تفسير صحيح ذيربط قرآن ميآيند. بدين ترتيب كه عقل و اجماع در واقع به مثابه وسايل ضروري تشخيص دقيق بيان قرآني و حذف آنچه به عنوان ساير منابع در مقابل دستورات ضروري آن مطرح ميگردد. بكار ميآيند. حديث نيز در واقع مستظهر تفسير، كشف و ارجاع موضوعات به مصاديق نو به نو ميگردد و همچنانكه بارها مؤكد حادثان احاديث واقع شده هرگاه در تقابل با قرآن قرار گيرد متروك ميشود.
استمرار ابهام منابع و مخفي بودن اين حقيقت از ديد عموم مسلمين به ويژه نسل نو انديش، با فراهم آوري زمينه اتهاماتي نظير اتكاء فقه به روايات سمت و مخدوش از دستبردها در طي زمان، و حتي با دستورات قرآن، از آسيبپذيريهاي اساسي وجاهت فقه و استفتاء در عصر حاضر ميباشد.
با بررسي انجام شده بنظر ميرسد تفسير موضوعي واجد اين كارآيي و توان ميباشد كه از سويي هرچه بيشتر به استمداد فقها در استحضار و اكتشاف روزآمد هرچه بيشتر نسبت به خواستگاهها و آموزههاي قرآن كريم به عنوان محور اصلي افتاء، نقش آفرين گردد و آنان را در دفاع كارآمد در شرايط حساس جهان نوين امداد نمايد. از سوي ديگر چنانچه به خوبي مستفاد گردد شايد كليد فتح قلعه اعتماد و اطمينان نسبت به استحكام مباني احكام و فتاوا و در نتيجه التزام واقعي بيش از پيش انديشمندان و نسل نويني كه مخاطبان اصلي قرآن در هر زمان ميباشند، ( و التزام آنان مبين زنده بودن دين اسلام و فراگيري موعود آن ميباشد) خواهد بود.
از ابرازهايي كه در اثبات اصالت قرآن كريم از جهت انتساب به وحي الهي همواره مستفيد مسلمين واقع ميگرديده، به ويژه هماهنگي به بديل قرآن از جهات ادبي نظير فصاحت، بلاغت و... بوده است. تفسير موضوعي به خوبي از عهده اثبات اين اعجاز هارمونيك آن هم در ابعاد محتوايي بسيار وسيعتر، جذابتر و خارق العاده تري بر ميآيد. فقط با استفاده از اين شيوه تفسيري است كه هارموني بي نظير و غير قابل نفوذ معاني اين كتاب اسرار آميز هرچه بيشتر واضح و قابل عرضه گرديده، مقام تحدي آن اقامه ميگردد. چراكه معلوم ميشود اين كتاب كوچك از سويي و موضوع لازم براي خوشبختي و موفقيت فرد و جمع بشري را ( به ويژه در حيطه علوم انساني كه سؤالات آن همواره با بيشماري از پاسخهاي نسبي و نامطمئن مواجه است) آنهم به صورت مبين، رهنمون گرديده است و از سوي ديگر هيچ يك از تعاريف و مطالب آن ديگري را نفي نمينمايد. بدين ترتيب آن را به صورت يك كل منسجم ظاهر، ولاجرم وحدانيت عقل فرابشري خالق آن را اثبات مينمايد.
مضافاً در سطح خرد نيز، همچنان كه در پيش اشاره شده، تفسير موضوعي از آنجا كه ما را قادر به جمع آوري روشمند آموزههاي قرآني در مورد هر موضوعي مينمايد، طبعاً با اثبات صحيح و علمي بودن آن موضوع به ويژه در مواردي كه بشر صرفاً در سالهاي متأخر امكان درك و كشف آن را داشته است، مستلزم اعجاز و اصالت الهي قرآن ميگردد.
به عنوان مثال در مورد زنبور عسل، در عموم آثار دانشمندان و حتي متون ادبي، داستانها و... به ويژه در غرب فرض عمومي بر اين بوده كه زنبور تر به دنبال جمع آوري بيروني از گلها براي توليد عسل است.
ميدانيم قرآن كريم وقتي به بيان وحي الهي به زنبور براي چگونگي ساز و كار جمع آوري شهد، توليد عسل و خانهسازي خاص خودشان ميپردازد، همواره زنبورها را با ضمير مؤنث مخاطب قرار ميدهد ( 3 1) . آنچه موجب شد پروفسور گري ميلر اين آيات قرآن را به عنوان يكي از نمونههاي علم فرابشري و فرازماني خالق آن در آثارش قيد نمايد، اين بود كه تشخيص اين حقيقت در مورد جنسيت زنبور عسلساز، فقط پس از كشف ميكروسكوپ امكان پذير بوده است !؟ ( 4 1)
اين مطلب باضافه توصيف مطلق قرآن عليم از عسل به عنوان « شفاء» كه ميبينيم حتي در زمان اوج علم داروسازي بشر ( و در حاليكه دائماً در حال تغيير و تناقض يافتهها و محصولات دارويي ميباشند) مستمراً ابعاد جديدترين از خواص درماني عسل كشف و اعلام ميگردد. ( 5 1) محصول نگرش موضوعي به موضوع زنبور در قرآن كريم بوده است.
عمدتاً آسيب پذيريهاي اين شيوه در اثر افراط و تفريط و استفاده نابجا از آن مد نظر است. موارد ذيل الذكر به عنوان اصول اوليه ورود به اين شيوه، بعضاً مؤكد اساتيد ذيربط نيز ميباشد:
واژه تقليلگرايي ( 6 1) از اصطلاحات نوين علوم انساني است. در بخشي از علم بواسطه مواجهه با پديده ناشناختهاي به عنوان انسان، كه داير مدار همه رشتههاي علوم انساني است، همواره با عدم شفافيت و نسبيت شديد تعاريف و قوانين مواجه ميباشيم. به طوري كه هرچه دانش بشري به پيش ميرود ادعاي ارائه تعاريف مطلق در محافل آكادميك به مثابه نماد جهل مدعي، تلقي ميگردد. و هرچه بر دانش بشر افزوده شده با افزايش اطلاعات به متغييرهاي بيشتر سكوت وي افزون گرديده است. بدين ترتيب قناعت به ابعاد محدودي از يك پديده به منظور تعجيل در تعريف و تقنين آن را تقليلگرايي ميناميم.
ميدانيم كتاب عليم، قول ثقيل، ( 7 1) و واجد بواطن عديده نيز ميباشد و يكي از موجبات جلوه گريهاي نوبه نو اعجاز آن همين لايههاي زيريني است كه در هر زمان جلوه نويني از آن متجلي ميگردد و حقيقتاً انسانهاي عادي از نفوذ به كنه آن عاجزند، « ان بسلطان». ( 8 1)
استفاده از اين شيوه تفسير ممكن است موجب احساس استغنا نسبت به « عقل فرابشري» در نيل به اعماق درربار كلام عليم گردد. به همان نسبت كه تبيين مراتبي از تفسير كتاب مبين با توجه به اين شيوه ميسور است، به شهادت عين روش تفسير موضوعي، نيل به مراتب والاتر محتاج فتح باب علم لدني از سوي خالق عليم آن ميباشد، كه بنابر مستندات شيعه مرتبه اعلاي چنين علمي فقط بر معصومين (ع) گشوده شده است، و به تعبيري نيل به عمق تفسير اين ثقل بجز با اتكال به ثقل ديگر ماترك پيامبر گرانقدر (ص)، كه همانا عترت منزه آن حضرت است، ممكن نخواهد شد.
ضمن اينكه در خصوص افراد عادي نيز قرآن خود تأكيد ميكند كه اگرچه براي همه مردم ( للناس) نازل گرديده، اما به مثابه مكتوب هوشمندي است كه درهاي هدايت بي بديل خويش را فقط بر روي پارسايان ( 19 ) و پاكان ( 20 ) باز مينمايد، و كليد فتح آن تقوا ميباشد.
بدين ترتيب مفسر موضوعي بايد امكانات و حايگاه اين روش را نيك بشناسند و آن را خارج از محدودهاي كه قادر به پاسخگويي است بكار نبرد. مضافاً همچنان كه اشاره شد تضمين علمي بودن محصولات اين شيوه و روش اعمال آن، مقتضي اشراف كافي به علوم ذيربط ادبي، تاريخي و..، ميباشد.
كه خود يكي از جلوههاي تقليلگرايي تفسيري است، در جايي واقع ميشود كه مفسر به جاي تسليم محض بودن نسبت به آنچه با رعايت ضوابط تفسير موضوعي و توجه كافي و فرمان به هر دو سطح خرد و كلان آن در مييابد، سعي در چينش استنادات و استدلالات براي نيل به پيش داوري خويش، و تحميل رأي خود بر رأي اله باشد.
به همان نسبت كه آراستگي سياق تفسير موضوعي، به لحاظ چينش روشمند و علمي استدلال و استناد تفسيري، جذابيت و مقبوليت ويژهاي بدان ميبخشد، اين خطر را نيز در پي دارد كه با حذف بخشي از تعريف و ناديده ماندن قسمتي از آيات ذيربط - كه چه بسا فقط عده قليلي از متخصصين خبره متوجه اين گونه انحرافات ظريف خواهند شد - رأي بشري كه طبعاً محدود و نسبي است به جاي كلام الهي مقبول گردد و به ويژه در طول زمان طبعاً با فسخ و نسخ آن تضعيف موضع كتاب عزيز را در پي داشته باشند.
لذا، براي اجتناب از استفاده ابزاري بايستي تسلط بر اين شيوه منحصر به عده خاصي باقي نماند و در حدي گسترش يابد كه عقل جمعي مفسرين ذيربط به مثابه ساز و كار طبيعي نقد، پيراستگي، حفاظت و اعتلاي آن شكل يافته و ايفاي نقش نمايد.
نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون
1- سوره ابراهيم آيه 29.
2- سوره بقره، آيه 181.
3- سوره كهف 18 - آيه 91 و سوره يونس 10 - 38 و...
4- سوره زمر 39 - آيه 29.
5- مركز نشر فرهنگي رجاء - تفسير موضوعي قرآن مجيد.
6- Methodical .
7- مركز نشر فرهنگي رجاء - ولايت در قرآن سال 1367.
مركز نشر فرهنگي رجاء - كرامت در قرآن سال 1364.
8- سوره فرقان 24 - آيه 30.
9- DISCOURSE .
10- ELITISM نخبه سالاري، نخبهگرايي.
11- همين هفته نامه شماره 80 (صفحه 35).
12- سوره نساء 4 - آيه 38.
13- سوره نحل 16 - آيات 70 و 71.
14- همين هفته نامه - شماره -
15- همين هفته نامه - شماره 78 - صفحه 29.
16- Reductionalism .
17- سوره مزمل 73 - آيه 5.
18- سوره الرحمن 55 - آيه 34.
19- سوره بقره 2 - آيه 2.
20- سوره واقعه 56 - آيه 78.